عشق من...

با من از عشق سخن بگو 

 ای سراپا همه خوبی و صفا  

 به خدا محتاجم من چو ماهی که ز دریا دور است

 و شن گرم کنار ساحل

 پیکرش را گور است موج امید و وفا می خواهم

من تو را می خواهم من تو را می خواهم ای دریا

 ای به ظاهر همه تندی ، همه خشم و به دل 

 گرم و آرام پر از شور و حیات

 من چو گل که به اشک شب و لبخند سحر محتاج است

و به تو روشنگر دل محتاجم و به تو همچو خورشید و به هر قصه عشق

که بگویی با دل

 چو هوا محتاجم همچو خورشید بتاب تا چو گل پر بگشایم از شوق تا بپیچد همه جا عطر اشعار ترم

و بخوانند همه و بدانند همه ،  که تو را می خواهم ای  خورشید و ببینند همه

 که به تو محتاجم

 به تو چون سرو بلند

 که بر آن ساعقه نیلوفر نازک پیچید

  همچو پیچک لرزنده خرد

 تار هایی ز هوا می پیچم تا جدا هیچ نگردد از من با تو می مانم در باغ وجود

با تو می میرم ای بود و نبود

 من به تو محتاجم به محبت به وفا محتاجم

 به خدا محتاجم.

کپی شده ازchardast.blogfa

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد