همراز را گم کرده ام .....


سینه ی پر شورم و آواز را گم کرده ام
بال و پر دارم، ولی پرواز را گم کرده ام

توشه ی پایان من در خانه ی آغاز ماند،
چل کلید خانه ی آغاز را گم کرده ام

های و هویی دارم و در غربتم با این خروش،
سازم،اما زخمه ی دمساز را گم کرده ام

در نمازم، راز دارم با خدای چاره ساز
راز را گم کرده ام، همراز را گم کرده ام

همنوا با خویش بودم در گذار زندگی،
هم نوا و هم نواپرداز را گم کرده ام

چشم در راهم نگاهم بیکران را آرزوست
حاصل اما ؛ چشم و چشم انداز را گم کرده ام

کودک شیطان عشقم،درس ومشقم عشق وعشق
راه مکتب خانه ی شیراز را گم کرده ام

نظرات 1 + ارسال نظر
شیلا دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:25 ب.ظ

دستام به جز دستای تو دست کسی رو نگرفت. تنم به غیر از تن تو اغوش گرمی نگرفت. سهم من از اون همه عشق جدایی و تنهایی بود سهم تو از اغوش من . اغوش گرم دیگه بوددددددددددددددد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد