وجود زیبایت وارد به دنیا می شود
هدیه سالروزش این آوا می شود
عاشقی چون من بی پروا می شود
زان پس یک عمر رسوا می شود ؟
در شعر تولد غرق رویا می شود
باری دگر با تو هم صدا می شود
آه. . .
در رویا هم روبرو با حصار می شود
خو کرده به بی خوابی و انتظار می شود
مست شعر و غزلی از شراب می شود
هنگام فروب دیوانه وار و بی تاب می شود
همه . . .
به خاطر چشمانی که ناگاه مهربان می شود
چه روزگاری که اینگونه درخشان می شود
و اینگونه سالی از نو آغاز می شود
که قلمم دوباره از نو ساز می شود